خبرگزاری «حوزه» در آستانه چهلمین روز رحلت این مرجع تقلید و نیز برگزاری همایش نکوداشت آیت الله العظمی میلانی پاسخ های این عالم ربانی به سئوالات مطرح شده در این گفت وگو را منتشر می کند.
*درباره آيت الله ميلاني با توجه به آنكه شما با شخصيت ايشان آشنايي داشتيد و مدتی در نجف درس ايشان شركت مي كرديد، بفرمایید.
از نجف و درس ايشان خاطرات بسياري دارم. من هم شاگرد آيت الله خويي و هم آيت الله ميلاني بودم. منتهي درس خود را با آقاي خويي شروع كردم، اما در اين فاصله درس آيت الله ميلاني هم شروع شد. در ادامه درس ايشان نیز بحث کتاب البیع شرکت کردم، از خاطرات آن درس اين كه ايشان در آغاز درس به تعريف بيع، اين گونه اشاره کردند که «البيع مبادلة مالٍ بمال و هذا تعريف جامع و مانع»، ما تعجب کرديم که اين معناي لغتي بوده. از مصباح اللغه نقل شده و نميشود گفت: «هذا تعريف جامع و مانع»، از طرفي تعريفی منطقي هم نيست. پس چگونه ايشان قائل به جامعيت تعريف شده، لذا شروع به استدلال نمودند. البته در ابتدا مطلبی از کلمه بیع بخشی از کلمه مبادله و صیغه مفاعله وقتی هم از باب مقابله استفاده کردند. براي من در همان آغاز درس نسبتاً جالب بود، زيرا از جايي گرفته نشده بود و نكاتي كه در تحليل اين تعريف بيان مي شد، همه ابدائی خود استاد بود. عرض کردم شما غير از کتاب هاي معروف، اين مطالب را از كجا بيان مي كنيد؟ ايشان گفت؛ سایر هم شاگردی های من نیز هفت یا هشت نفر بودیم که درس در مسجد سید برگزار می شد. اين مطالب از آن شيخ هادي تهراني است، اینگونه بود که درس خارج ایشان را شروع کردم. ما با ايشان در نجف مأنوس بوديم، و از طرفي به درس آيت الله خويي هم مي رفتيم. تا اين كه درس ايشان با درس آيت الله خويي معارض شد.به خاطر همین تعارض درسی ما از درس ایشان دست کشیدیم، اما بعد از مدتی برخی از همدرسانمان گفتند ک درسها ديگر با هم تعارض ندارد، شما هم بياييد به درس آقای میلانی برویم، گفتم من خجالت ميکشم يكبار بروم، بعد نروم، بعد مجدداً باز بروم، با اين استدلال، با اينکه نسبت به آیت الله ميلاني خيلي محبت داشتم، اما دیگر نرفتم.
پس از آمدن به ايران چه خاطراتي دارد؟
بعد از این که به ایران آمده و در قم مستقر شدم، تلاش کردیم تا آیت الله میلانی را به قم بیاوریم، چون ایشان مرد دقیقی بودند، در تدریس و مراتب علمی بسیار کار می کردند، به لحاظ اخلاقی هم دارای مراتب بالایی بوده و شخصیتی جذاب داشتند خیلی در مواجهه با ایشان جذب روحیات و اخلاق خوب آیت الله میلانی می شدند. اما برخی مسائل پیش می آمد و شرایط جور دیگری رقم خورد که ایشان به مشهد رفتند. با این حال تابستان ها به مشهد می رفتم و در درس ایشان شرکت می کردم.
از صفات اخلاقي و روحيه ايشان در درس مشهد بفرمایید.
يادم هست يک وقتي آقاي ميلاني ميگفت: اگر کسي مريض باشد و پيش دکتر برود، دکتر هم او را معاينه کند و دارو بدهد و اتفاقاً دارود هم مضر باشد و به بيمار ضرر بزند، دکتر ضمان و ديه ندارد، زيرا اين فرد خود به سراغ آن دكتر رفته، اما نكته ايشان در عدم لزوم ديه، اين بود كه اين فرد خود را در اختيار دكتر گذاشته و اجازه هم داده تا او را معالجه كند، و آن دكتر هم قصور نکرده، چون كار او عمدي نبوده، اما اين نظر را آقا احمد سبط شيخ قبول نداشت و به ايشان اشکال کرد، ميگفت: چرا ديه ندارد، اين دکتر اشتباه کرده، و به ديگري ضرر زده، بله او جنايتي کرده، مگر در جنايت لازم است كه عمد باشد. آقاي ميلاني هم پاسخ می دادند؛ خودش گفته، من را معالجه كن و به دكتر گفته بر اساس نظر خودت انجام بده و لوازم كار او را پذيرفته، اما در مقابل اين آقا احمد سبط شيخ مي گفت: خوب خودش گفته باشد، او كه در هر حال خود را تسليم دكتر نكرده، خلاصه در آن درس و مقداري بحث طول کشيد، آقا احمد سبط شيخ، برگشت به آقاي میلاني گفت: آخر هيچ ديوانهاي اين حرف را ميزند. من تجربه اين مواقع را داشتم، ميدانستم در اين مواقع ممكن است مشكلي پيش آيد، آقاي ميلاني هرچه زودتر در قبال پاسخ اين سخن برآمد و براي اين كه مشكلي پيش نيايد، گفت: حالا اگر يک بيماري پيدا شد كه ديوانه بود. او گفته بود، هيچ ديوانهاي اين حرف را نميزند، يعني اين حرفي را که تو ميگويي، هيچ کس حتي افراد ديوانه نميگويد، اما ايشان اينجور تعبير ميکرد، مريض ديوانه بود، از نکته سنجی آقای میلانی خوشم آمد. بعداً به آقاي ميلاني گفتم؛ شما چرا ظاهر حرف شیخ احمد را تغيير داده ايد، مفاد سخن او اين بود که شما ديوانهايد، گفت بله، ديدم طلبهها تحمل ندارند و امکان دارد اشکالی پیش بیاید ، لذا صحبت را جور دیگر خاتمه داد.
باز اگر خاطرات ديگري از ايشان داريد، بفرماييد؟
يک وقتي در خانة آقاي ميلاني رفتم، در اتاقی که مخصوص ایشان بود، دیدم، آقاي شيخ کاظم دامغاني از علماي مشهد هم آنجا هست، وقتی وارد شدم، آقاي ميلاني گفت؛ خودش آمدی، گفتم موضوع در خصوص چيست؟ گفت راجع به انقلاب نسبت است، گفتم انقلاب نسبت در علم اصول، از دروغهاي عالم است، آقاي ميلاني گفت بارک الله، من هم همين را ميگفتم.
در خصوص نسبت علمی آیت الله خویی و آیت الله میلانی بیشتر توضیحاتی بفرمایید.
مکرر ديده بودم، كه ميان آقاي خوئي و آقاي ميلاني بحث علمی می شد، دلمان هم ميخواست که اين دو تا عالم همين بحث ها ببينيم، تا بدانيم در ميان اين دو چه فرقي است، همچنین شيوه بحث و استدلال آنها را هم متوجه می شویم. آقاي خوئي در بحث مستحضرتر بود، گاهي هم بعضي حرفها را ميزد، ميگفت؛ ما اين را زورگويي ميدانيم، ولي آقاي ميلاني مقداری با تأني صحبت ميکرد، ولي شايد دقت او بود.
به عبارت دیگر در بحث و استدلال شاید دقت آقاي ميلاني بیشتر بود، ولي تأني داشت.
از آن درسهاي مشهد آیت الله میلانی چيزي ننوشتيد؟
خير. معمولا حضور ما در آن درس ها عبوري بود.
بايد بگوييم که امور اعتباري جاي «انقلاب نسبت» نيست، اين امور مربوط به امور حقيقي است، آيا شما هم از همين باب ميگوييد؟
خير «انقلاب نسبت» ربطي به اين بحث ندارد، انقلاب نسبت را آقاي خوئي خيلي معتبر ميداند، ميگويد قبلاً با دو تا دو تا حساب ميکنيم، بعد تخصيص ميزنيم، بعد مي گويد خاص از انقلاب نسبتش فرقي ميکند، اين درست نيست.
اصلاً منشأ خيلي از تعارضها به مسائل تاريخي در نقل حديث مرتبط است، گاهي در حل تعارض اخبار به اينجاها نميکشد، کل بحثهاي تعادل و تراجيح در اصول، انتزاعي است، چون آنچه که منشأ تعارض در اخبار است، تعارض در وقايع تاريخي و نقلهاي متفاوت روات در آن موضوع است، کتابتهاي غلط و عدم نقطهگذاري است، آنوقت اينها را ميآييم با يک سري قواعد ديگري که قواعد عقلائي است، تطبيق ميدهيم و امروزه ميخواهيم از اين طريق درست کنيم.
آن طور که آقاي خویي انقلاب نسبت را براساس عقيدة خود تصحيح ميکند و ميگويد، اگر دو دليل داشته باشيم، سه دليل داريم، اينها با همديگر يا تنافي دارند يا مثلاً نسبتي با هم ندارند... اول ما يکي را به آن ديگري، خاص با خاص تخصيص ميزنيم، بعد که تخصيص زديم، مفهومش ميشود خاص، بنابراين اين انقلاب نسبت عموم و خصوص من وجه را از بين ميبرد، اين در عرض هم هستند، همچنین دليلی ندارد که اول يکي را حساب کنيم، بعد هم دیگری را حساب کنيم، وقتی که خاص شد، دليلی ندارد تا نسبت آن را تغيير دهيم.
نظر شما